رمان ارکان
اثری از: صبا ترک
ژانر: عاشقانه
خلاصه ای از رمان:
ارکان راشد الحربی یک شیخ زاده دو رگه میباشد که از که زاده یک خاندان قدیمی و قدرتمند است.
وی زاده مادری ایرانی و پدریست که خون پادشاهی در رگ هایش جاری بوده و او به یادبود نیاکانش، رسم شکار را در پیش گرفته است؛ شکار دخترکی دلربا که در رویا هم نمیپندارد مردی همچون ارکان، در پی او بوده و با لجاجت پا به پای قربانی شکار پیش میرود تا با طمانینه به چنگش آورد.
ارکان، به شیوه ای رشد کرده که همانند تمامی شیخ زاده ها مغرور و با صلابت است. اما این تمام ماجرا نیست…
زهور او، تا به دامش نیوفتد کلام ختم نمیشود گویا زهرای ارکان راشد بودن، یعنی برای گل او دیگر هیچ جایی برای چیزی نخواهد بود
_دختر خانم… بند کفش من رو میبندی؟
لباسهای رنگی، یک دختر غرق رنگها، لبخندی که برق آن در نگاه خرماییرنگش هم میدرخشد.
چشمان خرماییرنگ، از آن خرماهایی که روی نخلهای کشور من میدرخشند، زیر خورشید سوزان. نه آنقدر طلایی و کال و نه آنقدر پخته و تیره.
نگاه مرددی بین من و همراهانش که بهسمت گیت پرواز میروند، میکند.
_ بله، البته.
صدایش مانند حریر نرم است و لطیف و صورتش همچون گلسرخ، شکفته از شرمی دخترانه. نباید بیشتر از هجده سالش باشد.
از همین حالا هم میگویم او نقطهی مقابل من است. او خود نور است.
خم میشود و کولهپشتیاش روی زمین رها… سنگین است. وسایل دخترها و مجردی. لباسها و…
_ بفرمایین… امیدوارم دستتون خوب بشه.
دستم؟ زیر بغلم است! میخواستم گوشیام را از جیب کتم بیرون بیاورم. حتماً فکر کرده شکسته است.
منطقی است، وگرنه چه کسی با دست سالم به یک دختر جوان میگوید بند کفشش را ببندد، انگار که خدمهاش است؟
_ سیدی؟
سعید، مستخدم مخصوص من! پوست تیره و آفتابسوختهاش او را بیشتر متمایز میکند. او را یادم رفته بود.
دانلود رمان ارکان